۱۸ عکس دردناک!

در جریان زندگی، همه ما شاهد فراز و نشیب هایی بوده ایم. اما گاهی اوقات، به نظر می رسد که جهان علیه برخی افراد توطئه می کند و دردسر عظیمی را تجربه می کنند. ما حتی می‌توانیم دردی را که این افراد احساس می‌کنند از طریق عکس ها احساس کنیم. در ادامه عکس هایی را می بینید که درد بدشانسی افراد را حتی از طریق همین تصاویر هم می توانید احساس کنید.

موبنا-۱.«من دچار آفتاب سوختگی شدم و پوستم در حال کنده شدن است، بنابراین می توانم یک کیسه کوچک برای سکه درست کنم.»

 

۱۸ عکس دردناک!

۲. «چرا خواستم با این مار که در جاده پیدا کردم عکس بگیرم؟»

۱۸ عکس دردناک!

۳. «اولین کاکتوس می سی سی پی را دیدم. درست از زیر لاستیک دوچرخه ام پرت شد و به پایم برخورد کرد. پای خونی و لاستیک پنچر شده.»

۱۸ عکس دردناک!

۴. «طرز ریختن ماکارونی»

۱۸ عکس دردناک!

۵. «خسارت تگرگ به صندلی پاسیو پدربزرگ و مادربزرگم»

۱۸ عکس دردناک!

۶. «وقتی اسپری برنزه می‌زنید و قسمت هایی که با لباس پوشیده شده است را فراموش می کنید»

«خسارت تگرگ به صندلی پاسیو پدربزرگ و مادربزرگم»

۷. «پله های جلویی خانه ما امروز به طور تصادفی فرو ریخت.»

۱۸ عکس دردناک!

۸. «دسته لیوان قهوه ونسان ون گوگ من که شکل گوش بود، شکست.»

۱۸ عکس دردناک!

۹. «وضعیت چتر تاشو خودکار جدید من وقتی سعی کردم آن را باز کنم.»

۱۸ عکس دردناک!

۱۰. «باد پنجره ام را از جا درآورد!»

۱۸ عکس دردناک!

۱۱. «فقط شیر معمولی یک لیوان را دو نیم کرد و همه جای آشپزخانه شیر ریخت.»

۱۸ عکس دردناک!

۱۲. «تکه سنگ پرتاب شده از دستگاه سنگ‌بری یک دایره شیشه از پنجره اتاقم بیرون کشید.»

«فقط شیر معمولی یک لیوان را دو نیم کرد و همه جای آشپزخانه شیر ریخت.»

۱۳. «من به پمپ بنزین رفتم و به اینجا برگشتم.»

۱۸ عکس دردناک!

۱۴. «هنگام تمیزکاری شیشه حرارتی نامزدم را شکستم. وقت آن است که چمدان هایم را ببندم. احتمالا دوباره مجرد می شوم.»

۱۸ عکس دردناک!

۱۵. «مامان، به خدا کار من نبود.»

«هنگام تمیزکاری شیشه حرارتی نامزدم را شکستم. وقت آن است که چمدان هایم را ببندم. احتمالا دوباره مجرد می شوم.»

۱۶. «تازه یک ماه است با دوست جدیدم آشنا شدم و در کابین حمامش را شکستم.»

۱۸ عکس دردناک!

۱۷. «هم اتاقی من اخیراً در یک ماراتن، با هدبند دوید که این طرح جالب را بوجود آورد.»

۱۸ عکس دردناک!

۱۸. «رفتم ماهیگیری، ۲ شاخه برداشتم و رفتم چای بنوشم که فهمیدم داخل شاخه ها یک زنبور بود.»

«هم اتاقی من اخیراً در یک ماراتن، با هدبند دوید که این طرح جالب را بوجود آورد.»

 

روزیاتو

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا