نسل من پر از عقده و سركوب است

سمیرامیس محمدی اما پس از یک سال تمرین با یک گروه بزرگ به یک نمایش شاعرانه که ترکیبی از هفت هنر است رسیدند.او در اجرای ویژه هنرمندان این اثر سوالاتی را در حضوراصحاب فرهنگ وهنر مطرح کرد که موجب واکنش های متفاوتی از سوی اهالی این فن شد.بااودر اين باره به گفت وگونشستيم. دراجرای ویژه …

سمیرامیس محمدی

اما پس از یک سال تمرین با یک گروه بزرگ به یک نمایش شاعرانه که ترکیبی از هفت هنر است رسیدند.او در اجرای ویژه هنرمندان این اثر سوالاتی را در حضوراصحاب فرهنگ وهنر مطرح کرد که موجب واکنش های متفاوتی از سوی اهالی این فن شد.بااودر اين باره به گفت وگونشستيم.
دراجرای ویژه هنرمندان   نمایش«فهرست»گویا صحبت هایي با اصحاب فرهنگ وهنر داشتید که انتقاد برخی را برانگیخت.موضوع ازچه قرار است؟
درآن اجرا ازآرتیست ها درمدیوم های مختلف وفلاسفه وجامعه شناسان خواستم تا بیایند واجرا را ببینند تا به بهانه آن با هم گفت وگو کنیم.درپایان اجرا مسائلی را روی صحنه مطرح کردم وضعیتی که با استدلال به آن رسیدم. به آنها طلبکارانه گفتم شما مقصر مهاجرت جوانان با انگیزه ای چون من هستید. من قصد ندارم احساسی عمل می کنم. نسل من در دهه شصت با ترس از نا امنی به خیابان آمد و با ترس های خاص بزرگ شد و جواب خیلی از سوال هایش را نگرفت. به عنوان یک آدم سی ویک ساله تمام زندگی ام با ترس و اضطراب بوده و نسل من پر از عقده و سر کوب است. اگر از نسل ما آمار بگیرند میزان ابتلا به بیماری شیزو فرنی در این نسل بالاست. فاصله نسل ها وحشتناک است نسل گذشته و قبل تر از آن در سیاست، هنر و خانواده من را درک نمی کند و نمی تواند واکنش من که به زعم آنها احساسی و عجولانه است را درک کند.احساس من درست است چون با حال وهوای صادقانه ابرازمی شود.نسل های گذشته خیلی چیزها ازما گرفتند ونه تنها چیزی به ماندادند بلکه همواره ما را تکذیب کردند.البته این موضوعات برای همه هنرمندان صدق نمی کند.اما بیماری است که درصد زیادی به آن مبتلا هستند وباید معالجه شوند.متاسفانه نسل گذشته خود رامتکلم وحده می داند و نمی خواهد جوابی بشنود.این را در اجرای ویژه هنرمندان نیز به عینه تجربه کردم.ماجرااین است که فرهنگ گفت وگو وجود ندارد.
شاید اگر این موضوعات را مانند برخی از آثار روی صحنه در قالب نمایش عنوان می‌کردید این قدر واکنش شدید نمی‌دیدید؟
به نظرم یکی از مشکلات هنر امروز افرادی هستند که به نظر من هنربند هستند زیرا هنر تعریفی دارد.هنرمند شخصی است که  اندیشه، شعور و خرد دارد اما از این اوامر به شکل آگاهانه در اثرش نباید استفاده کند. اگر با يك پیش‌فرض پیش رویم به یک اثر سفارشی و شعار زده می‌رسیم. امروزه متاسفانه  ۹۰درصد از آرتیست‌های ما درگیر این شعار زدگی شدند چون احساس گرایانه عمل می کنند و شتاب زده درگیر ماجرای مقطعی می شوند.
گاهي جواب هم می گیرند!
بله. دنبال یک کاسبی هستند.درطول سال‌های اخیر بارها شاهد بودیم که تالار وحدت مملو از جمعیتی است که مشتاق دیدن این شوهای مبتذل هستند. به نظرم تئاتر آزاد که در سالن های سینمایی به روی صحنه می روند شرافت دارند به این نمایش‌هايی که کارگردان های آنها داعیه اپوزیسیون و اندیشه دارند.ولی هیچ جای آثارشان اندیشه وجود ندارد!آنها درقالب نمایش،خوراکی رابه تماشاگرمی‌دهند که او نسبت به آنها آگاه است این درحالی است که هنرمند باید به عمق برود و از ریشه چیزی را درست کند. تئاتر میراست باید اندیشه را به گونه‌ای به مخاطب انتقال داد که در ذهن او نشست کند.
خود شما معمولا این نکات را در آثارتان رعایت می کنید.
بله، من درهمه آثارم روی حواس تماشاگر کارمی‌کنم.معتقدم حواس پنج گانه تماشاگر را باید مخاطب قرار داد.البته درابتدا باید روی حواس خودم کار کنم و آن را به واسطه تکنیک هایي که بلدم به حواس تماشاگر انتقال می دهم.تماشاگر از طریق حواسش به ادراک می رسد و تولید معنا می‌کند. وقتی که این مراحل را طی می کند آن اندیشه به شدت غنی تر و قوی تر در ذهن مخاطب ته نشین می شود تا اینکه شما روی سطح و زبان یک مسئله ای را به مخاطب بگویيد. خیلی ازهنرمندان ما این را نمی دانند و یا اگرمی دانند تن فروشی می‌کنند و به خودشان سخت نمی گیرند.وقتی بازار داغ را می بینند نان شان رامی چسبانند!درنتیجه تولیدات تئاتری، تبدیل می‌شود به تولیداتی که مضحکه و درطول یک هفته و یا یک روز به روی صحنه می رود. در همین سال اخیر اجرایی داشتیم که بازیگران حرفه ای ما روز اجرا متن را گرفتند و روی صحنه در چند شب اجرا متن را حفظ شدند. چون یک تب سیاسی داغ است،  می‌خواهند برای همراهی با آن تب یک شو مبتذل به روی صحنه ببرند. مردم هم واکنش نشان می دهند زیرا یک بازیگر استار برایشان این کار را می‌کند. گویا آمدند تا تنها او را از نزدیک ببینند. البته تماشاگر شعور دارد و کم کم به مقایسه کارها می پردازد. فصل این بازیگران ستاره هم تمام می شود. تماشاگر تشخیص می دهد که چه کسی به او احترام می‌گذارد و سه ساعت روی صحنه با تمام وجود کار می‌کند وچه کسی متن را هنوز حفظ نیست.
دراواسط دهه هشتاد چند سالی تب فیلم های تجاری ومبتذل که اصطلاحا کمدی نامیده می شدند داغ بود اما به مرور تماشاگربا فهم خود تشخیص داد و به تماشای این آثار نرفت. گویا تئاتر نیز اکنون در حال گذر از این مسیر است؟
شاید.جالب است که مدیران هنری نیز از این گونه کارها استقبال می کنند و در چیدمان رپرتوآر سالانه خود هر زمانی خلا پیدا می کنند از این آقایان می‌خواهند یک نمایش راسریع ببندند.بحث من این است که کار چقدر برای یک هنرمند مهم است؟چند درصد ازهنرمندان ما درهنگام تولید یک اثر به فکر صحبت با جهان هستند و یا اینکه اصلا فکرمی کنند اثرشان ۱۰ سال دیگر نیز قابلیت بازتولید دارد یا نه؟ و یا اینکه اثرشان درشهرستان‌ها اجرا شود ونوه های آن ها نیز آن  آثار را ببینند؟
شاید درصد خیلی کمی از هنرمندان چنین دغدغه هايی دارند.
این سوالات را ازمحمود دولت آبادی نیز پرسیدم زیرا با رمان کلیدر او زندگی کردم.چرا ما باید پس از این همه سال هنوز به یک نسخه کهنه از رمان صادق هدایت مدام ارجاع کنیم که یک آقایي گفته این بهترین رمان جهان است؟ ما خیلی کوتوله هستیم زیرا کشور ترکیه درادبیات به جایزه نوبل می رسد،اما ما در سینما شاید از دنیاعقب نباشیم که آن هم نتیجه تلاش های فردی افراد انگشت‌شماری هستند.
کم و بیش اتفاقات خوبی در زمینه سینما می افتد.
بله.این را کتمان نمی کنم.خوشبختانه نسلی دارند روی کار می آیند در وضعیتی که ایران شبیه لهستان پس ازجنگ جهانی دوم است.شکل وشمایل فرق می کند اما فشارهایی روی نسل جوان بوده که باعث شده آن رنج و اضطراب تبدیل به آتشفشانی ازخلاقیت بشود که نمونه‌هایش را در تئاتر وسینمای ایران می بینیم.امسال داورجشنواره تئاتردانشگاهی بودم و ۱۲ اجرا دیدم که ازاکثراجراهايی که روی صحنه های حرفه ای تئاترهستند بسیارجلوتر بودند.برگزاری جشنواره اساسا مشکل دارد اما جشنواره تئاتر دانشگاهی، تئاتر ایران را چند قدم به سمت جلو می برد.چون دانشجو هنوز تن به تن فروشی نداده و دغدغه مالی ندارد.باخلاقیت و بدیع بودن،هنجارشکنی وساختارگریزی اثر تولیدمی‌کند نه با الگو قراردادن تکنیک های دمده شده ۵۰ سال پیش تئاتردرغرب.
البته همان طورکه اشاره شد الگوهای نامناسبی از فعالیت در زمینه تئاتر پیش چشم اوست که این موضوع می تواند خطرناک باشد.زیرا ممکن است به جای خلاقیت یک راه آسان تر(استفاده از بازيگران چهره سینما)که معمول شده رااستفاده کند.
بله.پدیده های منحوطی این روزها درسالن‌های تئاتراتفاق می افتداما من با آن کارگردان ها مشکل ندارم.من با بازیگر حرفه ای مشکل دارم که داعیه آرتیستیک و جریان ساز بودن دارد.اما برای رفع نیازهای پیش پا افتاده خود تن به این کار می‌دهد و تصویرزیبای خود درگذشته را خراب می‌کند و توجیه می‌کنند که آمدن بازیگران سینما و فوتبالیست ها درصحنه تئاترایرادی ندارد.باید دید آیا،آن بازیگران کیفیت بازیگران حرفه ای تئاتر را دارند؟ این دوستان فقط به تماشاچی بیشترفکرمی‌کنند.درنمایش«فهرست»با بازیگران غیر حرفه‌ای کار می کنم که البته حرفه ای هستند اما ناشناس.ولی سالن من هر روز دو سانس مملو از تماشاگر است. پس می شود کاری کرد و نیازی نیست ازهر صنف و طیفی وارد تئاتر کنیم. تماشاگر تئاتر در هر کجای دنیا تعریف خاص خود را دارد یک قشر متمدن، اهل مطالعه و با دانش. البته منظورم این نیست که افراد دیگر نباید به تماشای تئاتر بیایند. این را برای کسانی که دغدغه تماشاگر دارند می‌گویم که تئاتر آزاد سلیقه آن طیف ها را جلب می‌کند چه نیاز به این کار در تئاتر حرفه ای است.
گویا به هنرمندان انتقاد دارید که چرا آثاری برای صحبت با جهان خلق نمی کنند و آثارشان تاریخ مصرف دارد.
بله،این موضوع را با خود آنها نیزمطرح کردم.اصغر فرهادی ازجمله کارگردان هایی است که به بومی ترین شکل ممکن کار می‌کند و آثارش جهانی می شوند زیرا او از الگوي شکسپیر،چخوف پیروی می کند و دغدغه انسان را مطرح می کند که هیچ وقت کلیشه نمی شود.گئورگ بوشنر نمایشنامه نویس آلمانی تاثیر زیادی برمن داشت. او پس از نگارش«مرگ‌دانتون»برای دوستش نامه می‌نویسد و می‌گوید: «وقتی داشتم مرگ دانتون را می نوشتم  آن را عجولانه به چاپخانه رساندم  و دو هفته در تب و لرز و بی خوابی دست و پا می زدم که چرا من برای یک لقمه نان یک کاری که باید یک سال رویش وقت می گذاشتم را دو هفته‌ای رساندم و چاپ شد و الان خودم را باز خواست می‌کنم که تو یک کوتوله در برابر شکسپیرهستی چون او برای کل تاریخ و ابدیت می نوشت و تو برای یک لقمه نان!  این جمله را بوشنر بزرگ می گوید که با«مرگ‌دانتون»انقلابی در نمایشنامه نویسی دنیا کرد. آنها آرمان گرایی داشتند. اما امروز هنرمندان ما تاریخ مصرف دار کار می کنند. قطب بزرگ تئاتر ما بهرام بیضايی در عرصه نمایشنامه‌نویسی، کارگردانی است اما معتقدم بیضایی قطب بزرگ در عرصه پژوهش  است و خدمات والایی در زمینه پژوهش انجام داده که باید چشمانش را بوسید اما بیضایی چقدر به این فکر می کند که اثرش آن سوی مرزها خوانده و دیده شود. او در برخی از آثارش یک تب سیاسی و اجتماعی را شتاب زده بیان کرد و او را قهرمان ملی می دانند که خون و ظلم را به شکل شعاری به مخاطب نشان داد. این در حالی است که  من به عنوان مخاطب اثرش را پس زدم و ممیزی نیز آن را حذف کرد. هنرمند و مسئول ممیزی هر دو اشتباه کردند زیرا یکی طاقت تماشای رفتار خود را نداشت و آن دیگری چیزی که همه به آن اشراف داشتند را باز بیان کرد.تاسف اعظم اینجاست که من جوان باید دهانم را گل بگیرم و در مورد آثار بزرگان صحبت نکنم . به عنوان یک مخاطب تئاتری حرف می زنم. مشکل اینجاست که زمانی که یک فرد را قطب و اسطوره می کنیم او را بالای سر می گیریم و دیگر او وآثارش را نمی بینیم وخودش هم نمی تواند آثارش را ببیند متاسفانه افرادی چون حمید امجد، محمد چرمشیر و محمد رحمانیان با بهرام بیضایی این کار را کردند. البته محمدچرمشیر با اندیشه خود و تجربیات مداوم درتئاتر تجربی عبور کرد اما یک دهه تئاتر ایران  به خاطر جنس ادبیات نمایشی بهرام بیضایی و زبان پر طمطراق و آرکائیک آن که حتی در خوانش آن نیز مشکل وجود داشت ضربه خورد. موجی در همه درام نویس ها اتفاق افتاد و نسل جوان با تقلید ضعیف به کپی برداری از آثار بیضایی رسید.
البته نقد آثار هنرمندان به شکل موشکافانه باید از سوی منتقدین انجام شود.
درد اصلی از منتقدان است.
نمایش«عجایب‌المخلوقات» را ۴۰ شب در ایران اجرا کردیم ویک نقد علمی و نشانه شناسانه از آن نخواندم.منتقد باید نمایش را جلو ببرد و وظیفه دارد یک اثر جدید خلق کند.مرز بین یک منتقد وهنرمند یک موی باریک است.جلال تهرانی دریک  دوره ای به زیبایی این کار را می کرد.اما درفستیوال تورینو ایتالیا با این اثر شرکت داشتم و همه کارگردان هایي که سال‌ها اسم آن ها در اینترنت جست وجو می کردم را درکنار خود دیدم. درآن فستیوال«عجایب المخلوقات» یک شب اجرا داشت و فردای آن شب در ۱۶ روزنامه اصلی ایتالیا، ۱۶ نقد مفصل و جدی از کارم خواندم و سه مصاحبه درخشان با من انجام شد. این اتفاق برای یک شب اجرا، یک‌بار هم در ایران نیفتاده.این درد بزرگ من در جامعه بزرگ تئاتری است. منتقد جهان اثر من را گسترش نمی دهد بلکه هزارحاشیه برای اثر درست می شود و به متن اشاره ندارد. برخی از منتقدان علمی کشور تنها به نوشتن یک خط توهین آمیز در شرح اثر بسنده می کنند و خود را در حال رقابت با کارگردان یک اثر می بینند و باحسادت به نقد می پردازند. دو ساعت و بیست و پنج دقیقه نمایش اجرا می±شودکاش یک صفحه نقد بنویسند و با ادله علمی اثر را تخریب کنند.
در دولت هفتم و هشتم فصلنامه های معتبر تئاتری چاپ می شد که نقد های سازنده ای درآنها قرار داشت، اما در ۱۰  سال اخیر شاهد افت محتوایی در مجلات تخصصی تئاتر هستیم.
در آن دوره دکتر محمدرضاخاکی به همراه یک تیم از نویسندگان قوی در فصلنامه های تئاتری قلم می زدند وبا دغدغه تئاتر حتی تئاتر شهرستان را نیز با تیز هوشی موشکافي می‌کردند.هرنقدی،تئاتر ایران را یک پله جلومی‌برد و پرونده های درستی از آرتیست‌ها بیرون می‌آمد.مثلامحمد یعقوبی یکی از همین هنرمندانی بود که در آن فصلنامه هویت پیدا کرد و به آثارش پرداخته شد. در آن دوران بدون دوستی و روابط با اثر آرتیست هامواجه می شدند. نقد می تواند یک اثر مستقل باشد وخودش به تنهایی فرارتر از اثر برود و جهان هایي که من آگاهانه آن را ندیده باشم را ببیند.اما تعداد منتقدین علمی تئاتر به تعداد انگشت های دست هم نمی رسند،اکثرا خانه نشین شدند زیرا شاهد این بازارآشفته درنقد هستند.
این روزها مشغول اجرای نمایش«فهرست» هستید اثری که بدون داشتن هیچ بازیگر نام آشنا اجراهای موفقی دارد. هدف تان از این پرسش ها و چالش با هنرمندان چیست؟
مسائلی که در این گفت وگو و در حضور هنرمندان مطرح کردم نسبی است. سعی می‌کنم برخی موارد را با اغراق جلوه دهم تا واکنش هنرمندانی که سال هاست سکوت کردند را بشنوم و در انتها این مسائل به یک گفت‌وگو سازنده بینجامد. چیزی که سال‌هاست از آن بی بهره هستیم.با انکارستایش محض از یک هنرمند، هیچ گفت وگویی شکل نمی‌گیرد. معتقدم که همه هنرمندان در درون‌شان دغدغه فرهنگ و هنر این کشور را دارند اما این مهم در آثارشان الکن است. شاید از صحبت‌های من آزرده خاطر شوند اما من و هم‌نسلان و نسل جدید از درون آنها مطلع نیستیم.دوست دارم به سهم کوچک خودم کاری کنم تا محیط هنر کمی اصلاح شود و نسل بعد از من در محیط بیمار هنر نفس نکشد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا