ظهور و سقوط سوم تير

احسان اقبال سعید اصلاح طلبان و بخشی از جامعه مدنی سر در جیب مراقبت فرو برده   و به دنبال مقصر بودند تا شكست را پيداكنند. صبح ۴ تیرماه سال ۱۳۸۴ مردی رئیس جمهور ایران خوانده می‌شد که با تمام اسلافش در تاریخ جمهوری اسلامی متفاوت بود. رهبرمعظم انقلاب و هاشمی رفسنجانی از نزدیک‌ترین یاران امام …

احسان اقبال سعید
اصلاح طلبان و بخشی از جامعه مدنی سر در جیب مراقبت فرو برده   و به دنبال مقصر بودند تا شكست را پيداكنند. صبح ۴ تیرماه سال ۱۳۸۴ مردی رئیس جمهور ایران خوانده می‌شد که با تمام اسلافش در تاریخ جمهوری اسلامی متفاوت بود. رهبرمعظم انقلاب و هاشمی رفسنجانی از نزدیک‌ترین یاران امام خمینی(س)بودند و هر ۲ نقش تاسیسی در جمهوری اسلامی داشتند و رئيس دولت اصلاحات فرزند یکی از روحانیون بنام ایران با سابقه ۱۰ سال وزارت و تصدی پست‌های مهم در جمهوری اسلامی بود. اما محمود احمدی نژاد یگانه‌ای بود در این میان نه در کسوت روحانیت بود نه نقش تاسیسی در جمهوری اسلامی داشت و نه به خاندان‌های بزرگ روحانیت متعلق بود حتی به نسل اول انقلابیون هم تعلق نداشت. او در ۲ دهه اول انقلاب اسمی ناشناخته برای کثیری از اهل سیاست و عامه بود. اما به راستی چه چیز این جوان نو رسیده را به عالم سياست ‌ايران واردكرد. شاید کنکاشی بر چرایی بر آمدن احمدی نژاد در سال ۸۴ ما را در رسيدن به پاسخ سوال‌هاي فوق كمك كند.
دوم خرداد پاسخ به یک نیاز
با اتمام جنگ ۸ ساله ایران- عراق، دوران نوینی در کشورمان آغاز شد؛ با فرو نشستن هیجان و شور
دهه اول انقلاب و خاتمه جنگ آرام آرام فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه ایران در حال تحولی آرام بود. جامعه و به ويژه نسل نو خاسته پس از جنگ با یک دوگانگی میان ارزش‌های رسمی حاکم و آنچه در بطن طبقه متوسط نو ظهور در حال گذر بود به نوعی این نسل را با یک بحران هویت مواجه کرده بود. اتمام جنگ بخش عظیمی از دلارهای نفتی که هزینه جنگ می‌شد را روانه اجتماع کرد و به دلیل فقدان ساختار تولید محور در اقتصاد ایران این پول‌ها به صورت کاملا بی‌هدف وارد چرخه اقتصادی ایران شد و به رشد یک اقتصاد واسطه‌ای رانتی و ایجاد فاصله طبقاتی که در دهه اول انقلاب بی‌سابقه بود، انجامید. این رشد طبقه متوسط با یک توسعه هماهنگ از طرف حاکمیت و دولت همراه نبود و یک جامعه بر آمده از پایان جنگ یا اصطلاحا یک جامعه  دهه هفتادی در مقابل یک دولت دهه شصتی قرارگرفت. جامعه پسا جنگ خواست‌های کاملا متفاوتی نسبت به دهه قبل از انقلاب داشت. دهه  قبل را به دیده انتقاد و اعتراض می‌نگریست و توسعه سیاسی را به هیچ روی همسان با شأن اجتماعی نو پدید خود نمی‌دانست. این مطالبات انباشته شده و پاسخ نیافته در دوم خرداد ۷۶ خود به صورت انتخابي جديد صدای متفاوت آن روزگار  پديد آمد . دولت اصلاحات شد سمبل تحول و نو شدن در مقابل رقیب که کاندیدای سیستم شناخته می‌شد و نماد ایستادن بر مرز گذشته، مردم مردی را  برگزيدند که در سیما و گفتار و رفتار چیز متفاوت از اسلاف خویش نوید می‌داد، افق اصلاحات در سیمای خاتمی پدیدار بود و بخش عظیمی از مردم با حسی آمیخته با بیم و امید فرجام راه را انتظار می‌کشیدند.
احساس شکست پروژه اصلاحات و یأس اجتماعی
۴ سال نخست دولت خاتمی را باید دوران شور اصلاحات نامید. دورانی که همگان گمان می‌بردند قرار است اتفاقاتی عظیم در ایران رخ دهد و بسیاری چیزها دیگرگون شود. این دوران پر هیجان با اتفاقاتی مهم و تاثیر گذار همراه بود که می‌توان به بهار و خزان زودرس مطبوعات، قضایای ۱۸ تیر و غيره اشاره کرد. با اتمام دوره اول و نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات شرایط جدیدی حاکم شده بود. حامیان و بدنه اجتماعی جریان اصلاحات در پی پشت سر گذاشتن ۴ سال
دولت مداری و مشاهده قدرت اثرگذاری جریان رقیب آرام آرام به یک یأس مقطعی دچار می‌شدند و پروژه اصلاحات را ناکام تحلیل می‌کردند؛ در اردوگاه مقابل رقیب اصولگرا با سیاست تکثر کاندیداها قدم به میدان گذاشته بود تا به این گونه آراي كانديداي اصلاحات را خرد  و پروژه اصلاحات را در همین نقطه، جوان مرگ کند. با فرا رسیدن موسم انتخابات انگار بار دیگر دمی مسیحایی در کالبد اصلاح‌طلبان دمیده شد. آنان با وجود گله‌گذاری و شکر و شکایت از یار دلنواز باز قدم در میدان نهادند پروژه اصلاحات ۴ سال دیگر تداوم یافت اما رقیب این بار قرص و محکم و با داشتن نقشه راه کامل در برابر اصلاحات ایستاده بود. هرچه از روزهای دولت اصلاحات در دومین دوره می‌گذشت اردوگاه رقیب توفیق بیشتری کسب می‌کرد؛ از برخوردهای شدید قضایی- امنیتی با نهادهای مدنی، فعالان سیاسی و حقوق بشری رويیده در فضاهای اصلاحات گرفته تا کند کردن و در بعضي موارد متوقف کردن برنامه‌های دولت خصوصا در حوزه توسعه سیاسی و بسط جامعه مدنی. انتخابات مجلس هفتم نقطه عطفی در پروژه شکست اصلاحات بود؛ با رد صلاحیت بسیار گسترده اصلاح طلبان که برای ۲
نایب رئیس مجلس ششم هم پیش آمده بود.
اصلاح طلبان در مقابل این رفتارمنتظر یک هم آوایی گسترده از جامعه خصوصا در میان دانشجویان، جوانان ،طبقات متوسط و بالای اجتماعی بودند که ابدا با آن مواجه نشدند و جامعه با یک بی‌تفاوتی معنادار که ناشی از یأس و دل‌زدگی بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان از توفیق آنان در مقابل جناح رقیب، پیشبرد پروژه‌ها و برنامه هاي مورد نظر از سوی آنان بود در میانه میدان سیاست ایران تنها ماندند و اقداماتی نظیر اعتصاب و استعفای آنان در مجلس تکنوازی‌هایی بود که صرفا امکان حذف آنها از ساختار حاکمیت را برای طرف مقابل تسهیل می کرد.درهمين راستا حميدرضا ترقي كه تفكر اصولگرايي دارد با ديدگاهي متفاوت، به وجود آوردن مشكلات عديده اقتصادي، سياسي و امنيتي از سوي اصلاح طلبان و گارد انفعالي آنان در مقابل دشمنان خارجي به همراه عملكرد مطبوعات اصلاح طلب را عامل شكست
اصلاح طلبان در سال ۸۴ و بالطبع روي‌كار آمدن دولت احمدي نژاد‌مي‌داند ‌.
تشتت اصلاح طلبان به گمان هزیمت رقیب در فضای رقابتی
در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ اصلاح طلبان ابتدا با دعوت از
میرحسین موسوی برای کاندیدا توری قدم در میدان رقابت نهادند. آنان امکان اجماع حداکثری تمام نیروهای اصلاح طلب بر سر موسوی را بسیار زیاد می‌دانستند و همین طور با توجه به سابقه نخست وزیر موسوی در دوران ۸ ساله جنگ و سیاست‌های خاص انقباضی او به سود طبقات محروم جامعه، شانس همراه کردن بخش دیگری از بدنه اجتماعی از طبقات محروم با تکیه بر پیشینه اقتصادی میرحسین موسوی را فراوان می‌دیدند. میرحسین که یک بار دیگر در سال ۷۶ و در دوران فترت شدید جناح چپ آن روزگار و اصلاح طلبان آتی در معرض این درخواست قرار گرفته بود؛ این بار نیز نهایتا مانند دفعه پیشین عمل کرد و از پذیرفتن نامزدی سرباز زد. با استنکاف موسوی، شانس اجماع در اردوگاه اصلاح طلبان بسیار پایین آمد و در یک سوی این اردوگاه مهدی کروبی از یاران بنیانگذار انقلاب اسلامی با سابقه دو دوره ریاست بر مجلس شورای اسلامی و از نزدیکان به امام خمینی(س) ايستاده بود که اصلاح طلبان حداقلی یا چپی‌های قدیم پیرامونش گرد آمده بودند. او که برای خود در جبهه اصلاحات نقش شیخوخیت قائل بود و در سال ۷۶ هم نهایتا به نفع خاتمی کناره‌گیری کرده بود این بار عزم راسخ داشت که ردای ریاست جمهوری بر قامت خویش ساز کند. کروبی به لحاظ کسوت و پیشینه انتظار همراهی و همدلی از اردوگاه اصلاح طلبان داشت. در سوی دیگر این جبهه اصلاح طلبان رادیکال یا پیشرو با پیشانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت با کاندیداتوری مصطفی معین در صحنه حاضر شده بودند. اکبر هاشمی رفسنجانی در سوی دیگر این جریان این بار پس از ۸ سال پر فراز و نشیب به صحنه انتخابات بازگشته بود، نیروهای میانه سیاست در ایران، کارگزاران سازندگی بخشی از چپ‌های میانه، برخی مدیران دولت خاتمی و برخی راست‌های ناامید از شکست دادن اصلاح طلبان در انتخابات‌های گذشته حامیان عمده آیت ا… را تشکیل می‌دادند. اما اصلاح طلبان رادیکال به مناسبت تخریب‌هایی که در این چند ساله از او صورت داده بودند و همین طور شأنی که برای خود قائل بودند هرگز تن به این کار ندادند و کروبی هم این بار بر خلاف سال ۷۶ قصد کنار آمدن نداشت و در نقطه  پایانی اردوگاه اصلاح طلبان
محسن مهر علیزاده مدیر ارشد ورزشی خاتمی چون سلفش هاشمی طبا در انتخابات حاضر شده بود و با تکیه بر آرای قومیتی تا انتها در صحنه ماند. شاید مهم ترین علت این تشتت و ماندن تمام این ۴ نفر در صحنه  رقابت اطمینان خاطر جریان
اصلاح طلبی از برنده بودن در هر انتخابات رقابتی بود که آنان بتوانند با کاندیدای تمام قد مورد نظر خود در صحنه حضور بیابند. محمد رضا خاتمي عدم اجماع نيروهاي اصلاح طلب و هاشمي را در سال ۸۴ اشتباه محاسباتي و استراتژيك   و همه اصلاح طلبان و جريان معتدل آن روزگار را هم در اين اشتباه سهيم مي‌داند و علت برآمدن احمدي نژاد را هم دقيقا در همين خطاي بزرگ مي‌داند.حشمت ا… فلاحت پيشه نماينده پيشين مجلس معتقد است حاشيه نشيني ۱۶ ساله اصولگرايان در دول سازندگي و اصلاحات نوعي وقت شناسي سياسي را به اصولگرايان آموخته بود؛ آنان با درك موقعيت، سوق يافتن آراي  بخشي از
توده ها، آراي تشكيلاتي خود را هم درست در روز آخر روانه صندوق احمدي نژاد كرده و  زمينه توفيق او در دور اول را فراهم آوردند.
مدیران ارشد ۱۶ ساله و تصور فاصله با توده‌ها
مدیران و کارگزاران دولتی و حکومتی در ۱۶ سال پسا جنگ تفاوت‌های اساسی با اسلاف خویش در جمهوری اسلامی داشته اند؛ در دهه نخست پس از انقلاب اسلامی آنان در گفتار و کردار به متوسط مردم می‌مانستند و حتی گاهی تشابه به طبقات پایین جامعه داشتند و این تشابه برای آنان مایه فخر بود ولی با اتمام جنگ و حاکم شدن گفتمانی جدید در این عرصه آرام آرام گفتار و کردار تعامل اینان با مردم خصوصا توده ها بسیار متفاوت شد با اتمام جنگ و سرازیر شدن دلارهای نفتی آزاد شده از جبهه‌های جنگ وضع اقتصادی کارگزاران دولتی هم آرام آرام متحول شد و اینان خود آرام آرام تبدیل به یک طبقه  متمایز به لحاظ اجتماعی و اقتصادی نسبت به عامه  مردم و همین طور اسلاف خویش   شدندو به نوعی شاهد ایجاد یک گسست میان توده مردم و کادر اجرایی کشور شديم که در کشور نوعی احساس تافته جدا بافتگی نسبت به آنها ایجاد شد. این شرایط در تمام ۱۶ سال سازندگی و اصلاحات حضور و بروز داشت و این مدیران دولتی که گاه کمترین قرابت فکری را بانظام و روسای دولت ها داشتند تفکر و کارکردی نو و فاصله انداز را در ساختار دولتی پی افکنده و استوار می کردند؛ در انتخابات سال ۸۴ تنها نامزدی که در نظر عامه  مردم بری از این طبقه نورسته و بغض انگیز و حتی علیه آنها و رفاه و تبختر آنها می نمود (حالا اینکه واقعا بود و یا نبود مجالی دیگر
می طلبد) محمود احمدی نژاد بود. باقی نامزدها یا ریشه در این طبقه   نامحبوب داشتند یا از سوی این طبقه حمایت می شدند. این تصور فاصله میان احمدی نژاد و این طبقه به نوعی در گسترش آراي او میان طبقات پایین و ناراضیان آنچه در سال های پس از جنگ بر مملکت رفته بود، افزود.حميدرضا ترقي فعال سياسي اصولگرا اشرافيت كارگزاران دولت اصلاحات و سازندگي را از  علل اساسي بازگشت آرا  به سوي احمدي‌نژاد مي‌داند.حشمت ا… فلاحت پيشه نماينده سابق مجلس در اين باره مي‌گويد:سيستم‌هاي دوران ۸ساله هاشمي كه مبتني بر سازندگي خرابي‌هاي جنگ بود موجب توجه به اقشاري خاص و محروميت توده ها شد و سياست فضاي باز سياسي دوران خاتمي هم باعث عدم توجه كافي به اقشار محروم و توده ها شد واحمدي نژاد با سوار شدن بر اين موج و توانش در بسيج كردن آنها به موفقيت رسيد.
نو آور که نو را حلاوتی است دگر
در میان نامزدهای ریاست جمهوری سال ۸۴ محمود احمدی نژاد نا آزموده‌ترین و ناشناخته‌ترین آنها بود که مردم طبیعتا هیچ تجربه مثبت و منفی نسبت به او نداشتند. آیت ا… هاشمی با سابقه ریاست جمهوری، ریاست مجلس، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برای ۲۰ سال واندی شخص دوم نظام و در واقع سخنگوی نظام شناخته می‌شد و طبعا حکم دیکته نوشته را داشت و نیک و بد رفته در این سال‌ها طبعا به پای او هم نوشته می شد.مهدی کروبی ریاست بنیاد شهید و رئیس مجلس از روحانیون شناخته شده و برجسته نظام بود. باقر قالیباف نظامی جوان اصولگرا هم سال‌ها در راس نیروی انتظامی که منصبی سخت چالش‌برانگیز است مورد قضاوت عموم قرار گرفته بود. مصطفی معین با سابقه چند سال وزارت تداوم رئیس جمهور خاتمی به حساب می‌آمد، محسن مهر علیزاده از آخرین مسئولیتش در دوران خاتمی چندی نمی‌گذشت و لاریجانی، رئیس سازمان نه چندان محبوب
صدا و سیمای آن روزگار بود و انگار محمود احمدی‌نژاد تنها املا ي نانوشته آن روزگار بود که سابقه چند سال استانداری و استادی دانشگاه به همراه شهرداری تهران که عاری از عملکرد سیاسی و توام با فعالیت‌های عمرانی بود در نظر آحاد رای دهندگان آن روزگار کاستی‌های سالیان گذشته به پای او نگاشته نمي‌شد. به عقيده حميد رضا ترقي شعارهاي عدالت خواهانه و انقلابي احمدي‌نژاد هم در اقبال به او موثر بوده اند. اگر به فرهنگ اجتماعی سیاسی ایرانیان مراجعه کنیم دو
ضرب المثل نو آر که نو ر احلاوتی است دگر و آزموده را آزمودن خطاست در کنار هم مواجه می‌شویم و تمام اینها شرایط مساعدی برای ظهور احمدی نژاد فراهم می‌کرد.
اتحاد رادیکال ها و فراموش شدگان
در روزهای انتخابات ۸۴ هیچ کدام از نامزدها و تشکل ها اصولگرا احمدی نژاد را جدی نگرفتند و نهایتا او را به چشم کسی که برای گرم کردن رقابت آمده و سر انجام باید برود برای یک دلی جبهه
اصولگرایی ،نگریستند و هیچ حمایتی از او مبذول نداشتند. بدنه جریان اصولگرایی هم همین گونه بود سنتی‌ها این جریان علی لاریجانی را برگزیده بودند و مدرن‌ها محمد باقر قالیباف را و برخی که از پیروزی بر اصلاح طلبان در این رقابت ناامید بودند دور هاشمی گرد آمده بودند تا شاید از طریق او رقیب قدر را از صحنه خارج سازند اما حکایت اصولگرایان آرمانخواه و طیف رادیکال اصولگرایان که در جریاناتی چون
حزب ا… تبلور می یافت دیگرگون بود، آنان که به گفته   خود براساس تکلیف عمل می کردند و نتیجه سیمای مرد انقلابی آرمانی خویش را در محمود احمدی نژاد یافته بودند و با کار شبانه روزی‌و هيات  او را حمایت کردند.این جریان یکی از پایگاه های رای اولیه
محمود احمدی نژاد در سال ۸۴ بودند. در این میان گروه دیگری از اجتماع که شامل اقشار فرودست شهری و روستايیان هم بودند موتلف گروه اول شدند اینها که در  اول انقلاب از سوی بنیانگذار انقلاب به عنوان صاحبان اصلی کشور خوانده می شدند در دو دهه  پس از آن احساسات متناقضی را تجربه می کردند و شاهد
شکل گیری یک جامعه متفاوت و مدرن در ایران بودند که جز در حاشیه آن هیچ جایگاهی نداشتند آنان در حال تجربه حس فراموش شدن بودند. احمدی نژاد برای این طبقه یادآور حس دیده شدن اول انقلاب بود حالا به درست یا به غلط او موفق شده بود سیمای سیاستمداران صدر انقلاب را در خود مجسم کند و یک ضعیف نوازی و هم‌رنگ طبقه محروم بودن را در گفتار، کردار و پوشش بازنمایاند؛ این طبقه گمان می برد این مرد فارغ از هرچه در ۱۶ سال گذشته رفته رجعتی است به ۱۰ سال نخست انقلاب؛ ۱۰ سالی که از دید آنان ۱۰ سال سطوت و آقایی آنان بود و طبقه نو آمده  این سال ها در ثروت و کردار و پوشش اینقدر آزارشان داده بود که گمان می بردند احمدی‌نژاد آمده است تا بساط آنها را جمع  و طبقه بندی اجتماعی را بار دیگر از نو آرایش کند. این تصور این طبقه  فرودست شهری و روستایی را با اصولگرایان رادیکال متحد ساخت و شدند پایگاه اصلی آرای احمدی نژاد آن هم در انتخاباتی که به علت کثرت کاندیداها آرا حداقلی بود و رقابت میلی متری.تنها یک عامل را نمی توان در قد کشیدن احمدی نژاد در سپهر سیاست ایران موثر دانست، به طور مثال
محسن غرويان در باب انتخاب احمدي نژاد نظر متفاوتي دارد  او حمايت تمام قد‌مصباح يزدي از احمدي نژاد كه باعث به وجود آمدن يك پندار معنوي پيرامون احمدي نژاد در ميان متدينين شد را عامل اصلي پيروزي او در انتخابات مي‌داند و همين‌طور اعمال خاص او در شهرداري كه مطرح شد ،برخي او را در شمايل يك ناجي ديدند كه اين نيز از  نظر غرويان حائز اهميت است. به هر روی جمعیتی از عوامل شخصی احمدی نژاد و اجتماعی آن روزگار مدد رسان احمدی نژاد برای صعود شگفت انگیزش در سپهر سیاست ایران بود. شاید در پایان بتوان گفت فقدان تخریب نهادینه در ساختار سیاسی ایران نقش عمده ای در ظهور و افول مقطعی افراد در سپهر سیاست ایران دارد و احتمال هر شگفتی را باقی می گذارد.
سقوط نامريي گفتمان انقلاب
تمام اين موارد دلايل روي كار آمدن دولت
احمدي نژاد و گفتمان مشهور به ۳تير بود.روزي كه شايد در تاريخ ايران ديگر تكرار نشود.طرفدارهاي اين گفتمان و در راس آنها احمدي نژاد به دلايل مختلف عمر كوتاهي در عرصه سياسي ايران داشتند و حال ما شاهد سقوط و نزول اين تفكر هستيم.تمام شرايط سياسي،اجتماعي،اقتصادي و بين المللي در
عرصه هاي مختلف دست به دست هم داد تا دست گفتمان انقلاب يا همان سوم تيري ها از دامن انقلاب كوتاه شود.تزفكري كه مسبب روي كار آمدن دولت بهار يا همان احمدي نژاديسم در سپهر سياسي ايران شد همان سبب انشقاق و چندپارگي اين جمعيت نيز شد.عدم تحقق وعده ها، دستاويزقرار دادن اعتماد مردم،انزواي بين المللي،تصميمات غلط اقتصادي و  نيزخفقان اجتماعي از اصلي ترين عوامل نزول و سقوط اين تفكر به حساب مي‌آيد.بايد دانست كه دوران احمدي نژاد و اين گفتمان كه زاييده هاي آن مانند پايداري،جريان انحرافي وغيره است، سراب نبوده و اگر بازهم سياستمداران كشور و افرادي كه دستي در سياست دارند قدمي اشتباه بردارند بايد منتظر گفتماني جدي در قد و قواره سوم تيرباشند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا