آینده و سرنوشت ملل در اسارت مکانیسم‌های بین المللی

دبیر فراکسیون دیپلماسی بین المللی مجلس در یادداشتی به بررسی پیوند معاهدات تجاری، سیاسی و تسلیحاتی با روابط خارجی و چشم اندازسازی اندیشکده‌های راهبردی پرداخت.

موبنا –  غلامرضا شریعتی دبیر فراکسیون دیپلماسی بین المللی مجلس در یادداشتی با عنوان «آینده و سرنوشت ملل در اسارت مکانیسم‌های بین المللی» اظهار داشت:

ساده‌سازی امور بین الملل و تقلیل مسائل سیاست خارجی به سطح منازعات جریانی و اتخاذ رویکردهای حزبی، آسیب جدی به منافع ملی و مصالح کشور است‌.

شیوه برخورد با هرگونه معاهدات بین المللی یا موضوعاتی نظیر همگامی با مکانیسم‌های جهانی را نمی‌توان از منظر دوگانه‌های جریانی نگریست که بواقع خطای راهبردی‌ست.

تغییرات گفتمانی گروه‌های سیاسی داخل در مسئله و موضوعات سیاست خارجی در دهه‌های مختلف، نشان از پیچیدگی‌های نظام بین الملل و سیال بودن مفاهیم سیاسی و بعضا حقوق بین الملل و مناسبات جهانی‌ست و البته ضرورت توجه به موقعیت‌ها و ساختار روابط دولت‌ها و دگرگونی‌های خاورمیانه مهمترین درس این دگرگونی‌های تئوریک است.

ساده‌انگاری در شکل مناسبات و اتخاذ رویکرد تطبیقی الگوهای سیاست خارجی و یکسان‌انگاری فرایندهای تصمیم‌سازی در رابطه با کشورهای مستقر در جغرافیای سیاسی متفاوت نظیر؛ خاور دور یا خاورمیانه و دیگر مناطق در اقصی نقاط جهان، ناشی از دانش حداقلی در علم سیاست و بعضا قرارگرفتن در چشم‌انداز ترسیمی اندیشکده‌هایی است که اساسا، بازتولیدکننده‌ی مناسبات، روابط قوا و هژمونی موجود هستند.

باید پذیرفت که تحولات سیاسی و آینده یک کشور و یک منطقه و یا یک جغرافیای سیاسی، منحصر بفرد و تحت تاثیر عناصر متشکل و هویتی و ساختاری همان منطقه است که تجربه و مسئله‌ی تمدنی و الگوی تاریخی متفاوتی نیز دارند و تاکید بر تک‌علتی بودن و تقلیل امور بین الملل، ساده‌انگاری محض و خسارت‌بار است.

بارزترین نمونه جهت تاکید بر مطالب فوق و مصداق بارز تفاوت‌های ساختاری جغرافیای سیاسی-منطقه‌ای، بررسی الگوهای تجاری و گردش تسلیحاتی مالی و معاهدات امنیتی و نظامی‌ست که بخش مهم و تلاش عمده اندیشکده‌های آمریکایی و اروپایی و بازیگران سیاسی آن‌ها در سطح دولت‌ها و شرکت‌های فراملی و چندملیتی بوده است و صدالبته چنین یکسان‌سازی‌هایی در چشم‌اندازهای مناطق مختلف و به اسارت درآوردن سرنوشت ملت‌ها، اساسا با هدف سود و سرمایه صورت می‌گیرد و با دکترین شوک و یا بحران‌سازی‌های مرزی بدنبال تامین منافع مجتمع‌های بزرگ صنعتی-نظامی هستند و این‌گونه مطالعات نشان از تلاش مراکز تصمیم‌سازانی‌ست که با فراگیر نمودن الگوهای بحران و تنش، در تلاش بوده تا منافع کثیر و متنوع دولت‌های مسلط را تامین و یا بازتولید کنند و در این میان جغرافیای سیاسی یک منطقه را تابع الگوهای خود نموده و از طرف دیگر، نیروهای نیابتی خود را در هیئت‌های حاکمه دولت‌ها، بدین منظور تقویت و پشتیبانی می‌کنند.

دیدارهای پشت پرده، برخی معاهدات نظامی و بعضا تجاری و البته نشست‌های امنیتی نظیر بحرین با حضور نماینده اسرائیل و یا الگوهایی نظیر ناتو عربی مصداقی از همان بازتولید منافع روابط هژمونیک دولت‌های خارج از خاورمیانه است که منافع درهم تنیده و ساختاری با اعضای ناتو عربی و… دارند و در این میان کشورهایی نظیر ایران و نقش استراتژیک سردار سلیمانی، برهم زدن الگوی بازی آنان و پرهیز از تابعیت فرآیندهای تحکیمی آن الگوها بوده است.

بازخوانی حوادث خاورمیانه و برخی همپیمانی‌های اخیر در کشورهای دور و نزدیک و چرخش‌های سیاست خارجی ترکیه و امثالهم از چنین زاویه‌ای قابل فهم و البته تحلیل است. وابستگی سیاست خارجی یک کشور به طراحی و سناریوهای فراملی و پیوند زدن فرایندهای تصمیم‌سازی و شاخص‌های تعیین‌کنندگی نهایی سیاست خارجی به مکانیسم‌های فراملی، از جدی‌ترین آسیب‌هایی‌ست که در بلندمدت صدای آن شنیده خواهد شد! طراحی بودجه داخلی یک کشور با هدف و کارویژه “پیام بین المللی” و اولویت سیاست خارجی، نمونه بارز پیوندزدن فرایندهای اصلی داخلی به مکانیسم‌های بین المللی‌ست که شکنندگی جدی بدنبال خواهد داشت.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا