اشک شوق برای آزادی پس از ١١ سال

اول اردیبهشت ‌سال ٨٣ بود که وقوع یک درگیری مرگبار در رباط‌کریم به ماموران پلیس اطلاع داده شد. کارآگاهان بلافاصله برای بررسی موضوع راهی محل شدند و به تحقیق در این رابطه پرداختند. با حضور ماموران مشخص شد که چند جوان با یکدیگر درگیر شده و یکی از آنها با ضربه چاقوی دیگری کشته شده …

اول اردیبهشت ‌سال ٨٣ بود که وقوع یک درگیری مرگبار در رباط‌کریم به ماموران پلیس اطلاع داده شد. کارآگاهان بلافاصله برای بررسی موضوع راهی محل شدند و به تحقیق در این رابطه پرداختند. با حضور ماموران مشخص شد که چند جوان با یکدیگر درگیر شده و یکی از آنها با ضربه چاقوی دیگری کشته شده است. درحالی که عامل این جنایت فراری شده بود، همان شب، همراه پدرش به کلانتری رفت و خودش را تسلیم پلیس کرد. وی در بازجویی‌ها با اعتراف به قتل به ماموران گفت: «من ناخواسته وارد این درگیری شدم. اصلا مقتول را نمی‌شناختم. آن روز از باشگاه بیلیارد برمی‌گشتم که دیدم چند نفر با هم درگیر شده‌اند. من هم برای میانجیگری وارد دعوا شدم که در آن میان مقتول و برادرش با چوب و زنجیر به جان ما افتادند. آنها مرا هم کتک زدند که من نیز برای دفاع از خودم چاقویی بیرون آوردم اما نمی‌دانم چه شد که به مقتول خورد.» با اعتراف این پسر، وی صحنه قتل را هم بازسازی کرد و پرونده‌اش برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. او در این دادگاه به قصاص محکوم شد و پای چوبه‌دار رفت. اما درست هنگام اجرای حکم مشخص شد که وکیلش قلابی بوده است. برای همین حکم متوقف شد و این پسر پس از گذشت مدتی باز هم پای چوبه‌دار رفت. اما این بار مشمول ماده ٩١ قانون مجازات اسلامی شد و پرونده‌اش برای رسیدگی دوباره به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این پسر صبح دیروز در مقابل هیأت قضائی این شعبه قرار گرفت و گفت: «باور کنید آن زمان خیلی بچه بودم و اصلا از قانون سر در نمی‌آوردم. روز حادثه تنها برای ترساندن مقتول و بقیه چاقو را از جیبم بیرون آوردم اما کسی مقتول را هول داد و روی چاقوی من افتاد. باور کنید پشیمانم و در این مدت حسابی تنبیه شده‌ام. من در این مدت در زندان آرایشگری کردم و درسم را هم خواندم. می‌خواهم پس از آزادی از زندان آرایشگر شوم.» بعد از صحبت‌های این پسر، هیأت قضائی وارد شور شدند و درنهایت این پسر را به پرداخت دیه و ١٠‌سال زندان با احتساب روزهای قبلی محکوم کردند. پس از صدور این حکم پدر و مادر متهم و خودش اشک شوق ریختند.

۱۷۹/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا