گوهر خیراندیش از “شمسی پلنگ” تا فرار از “واکسن”!

جام جم: امسال انگار سال گوهر خیراندیش است؛ بازیگر توانمندی که به سبب نقش‌آفرینی باورپذیر و جذابش محبوب مردم است و در هر بار حضور تماشاگر را رضایتمندانه با خود همراه می‌کند. او چندی پیش در جشن سینمایی حافظ برای بازی خوبش در «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» تندیس بهترین بازیگر زن را به دست …

جام جم: امسال انگار سال گوهر خیراندیش است؛ بازیگر توانمندی که به سبب نقش‌آفرینی باورپذیر و جذابش محبوب مردم است و در هر بار حضور تماشاگر را رضایتمندانه با خود همراه می‌کند. او چندی پیش در جشن سینمایی حافظ برای بازی خوبش در «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» تندیس بهترین بازیگر زن را به دست آورد.

جشنواره فیلم‌های ایرانی در سانفرانسیسکو، روزهای چهارم و پنجم مهر بزرگداشتی برای او برگزار می‌کند و فیلم مستندی درباره او ساخته پوریا حیدری به نمایش درمی‌آید؛ فیلمی که ۱۰۰ سینماگر برجسته ایران درباره همکاری‌هایی که با خیراندیش داشتند، صحبت کرده‌اند؛ از عزت‌الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، جمشید مشایخی، عبدالله اسکندری، ابراهیم حاتمی‌کیا، کیانوش عیاری و مهران مدیری گرفته تا لیلا حاتمی، بهرام رادان، نیکی کریمی، مهناز افشار، هنگامه قاضیانی و رامبد جوان. دو بزرگداشت دیگر هم به او اختصاص خواهد داشت؛ یکی در جشنواره فیلم پروین اعتصامی و دیگری به مناسبت تولدش در اول شهریور که طی آن، تندیس نیم‌تنه‌اش ـ ساخته عبدالعلی قصرالدشتی، مجسمه‌ساز برجسته شیرازی ـ در تالار شمس شیراز نصب خواهد شد.

جز اینها کتابی هم درباره زندگی و آثارش در دست نگارش است. خیراندیش بتازگی بازی در سریال معمای شاه (محمدرضا ورزی) و فیلم‌های من و شارمین (بیژن شیرمرز) و نیمه شب اتفاق افتاد (تینا پاکروان) را به پایان رسانده است، ضمن این‌که او پس از مدت‌ها دوری از صحنه تئاتر، دوباره به این عرصه برگشته، اما حضوری فیزیکی روی صحنه ندارد و تماشاگران فقط تصویر او را در «ترانه‌ای در انتهای کوچه تاریک» به کارگردانی ناصح کامگاری می‌بینند که این روزها در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا می‌شود. آخرین نقش‌آفرینی صحنه‌ای خیراندیش همچنان مربوط به بازی تماشایی او در نمایش ملاقات بانوی سالخورده، اثر سمندریان فقید در ۸ سال پیش است.

گوهر خیراندیش

نوشته های مشابه

این روزها در بخش تصویری نمایش ترانه‌ای در انتهای کوچه تاریک حضور دارید. این همکاری کوتاه و افتخاری چطور شکل گرفت؟

آقای کامگاری لطف کرده بودند و بخش محوری قصه‌شان را به من اختصاص دادند، اما از آنجا که تعهدات تصویری‌ام در سریال معمای شاه تمام نشده بود، نتوانستم حضور کامل و صحنه‌ای در این نمایش داشته باشم. ایشان نقش عمه خواننده ـ شخصیت اصلی کار را ـ برای من نوشته بودند، اما بعد که امکان حضورم میسر نشد، تصمیم گرفتم نقش دیگری را کنار گروه داشته باشم. الان نقش مادر خواننده را بازی می‌کنم که از طریق لپ‌تاپ با پسرم در ارتباطم. من و آقای حامد بهداد در بخش‌های تصویری این کار حضور داریم.

در هر حال، این افسوس برای من باقی ماند که چرا نتوانستم حضور صحنه‌ای در این نمایش داشته باشم، اما امیدوارم همه دوستانی که الان در این کار بازی می‌کنند مخصوصا خانم سوسن مقصودلو که نقش عمه را بازی می‌کنند، بدرخشند. تا جایی که می‌دانم چون این نمایش درباره یک خواننده مبتلا به سرطان است، دوستان قرار است بخشی از عواید این کار را به بیماران موسسه دهش‌پور اختصاص دهند. از این نظر خوشحالم که هرچند کوتاه در این کار حضور داشتم.

چرا پس از کار «ملاقات بانوی سالخورده» دیگر روی صحنه تئاتر نبودید؟

قرار بود دو بار برای آقای هادی مرزبان بازی کنم که مسائلی برای نمایشنامه پیش آمد یا وقتمان باهم جور درنیامد. مثلا در نمایش تانگوی تخم‌مرغ داغ قرار بود نقش مقابل آقای نصیریان را بازی کنم و خانم فرزانه کابلی در کمال دوستی و ادب گفتند، نقش دوم کار را بازی می‌کنند، اما متاسفانه نشد در خدمت دوستان باشم ولی قول می‌دهم دو سال بعد حتما در یک تئاتر بازی کنم.

جزو بازیگرانی هستید که بیشتر به فکر نقش خوب هستید و خیلی برایتان مهم نیست در تئاتر بازی کنید یا تلویزیون یا سینما، یعنی مردم نمی‌توانند فقط به یک نقش خاص از شما اشاره کنند و نمونه‌های بازی خوبتان در رسانه‌های مختلف زیاد است.

خودم را قبل از هر چیزی تئاتری می‌دانم، ولی به دلیل این‌که بعد از فوت همسرم بار زندگی روی دوش من بود، نمی‌توانستم در تئاتر تامین مالی بشوم.

گوهر خیراندیش
به دلیل پروسه طولانی تمرین و اجرا؟

بله. مثلا تمرین ملاقات بانوی سالخورده هفت ماه طول کشید که در این مدت، ۲۳ پیشنهاد تلویزیونی و سینمایی را رد کردم و سعی کردم کاملا در خدمت تئاترم باشم. بعد از آن هم سه ماه روی صحنه بودیم که در همه این مدت، سالن پر از تماشاگر بود. من قبلا نقش کلر را در دانشکده اجرا کرده بودم و واقعا بعد از مدت‌ها آرزوی اجرای دوباره آن را داشتم. روزی که آقای سمندریان به من زنگ زد، داشتم قرارداد بازی در میوه ممنوعه آقای حسن فتحی را می‌بستم. وقتی به من گفتند ذوق‌زده شدم حتی خواستم سریال را رها کنم که گفتند تو در کار آقای فتحی بازی کن، من تئاتر را سه ماه دیگر شروع می‌کنم. میوه ممنوعه، یکی از کارهای درخشان تلویزیون و کارنامه من است و تماشاگرانی را جلب بازی من کرد که کمتر پیش آمده بود.

فیلمنامه خوب آقایان علیرضا نادری و علیرضا کاظمی‌پور به همراه کارگردانی خوب آقای فتحی از مهم‌ترین دلایل موفقیت کار بودند، ضمن این‌که من هم سعی کردم همکاری خیلی خوبی داشته باشم و پیشنهادهای مکتوب خودم را هم ارائه می‌کردم. پس از موفقیت این سریال مناسبتی، متوجه شدم سریال‌های ماه رمضان و عید نوروز همیشه بینندگان خاص خود را دارد. برای همین، هیچ وقت تلویزیون را از کارهای خودم جدا ندانستم، چون می‌دانستم بیشترین بینندگان من در تلویزیون هستند.

کارنامه موفق تلویزیونی

یک سال بعد هم کار درخشان دیگری با فتحی داشتید به اسم اشک‌ها و لبخندها.

نقش من در این سریال ـ شمسی پلنگ ـ تفاوت چشمگیری با نقش قدسی در میوه ممنوعه داشت. در اینجا باید به متن زیبای آقای علیرضا نادری و بازی بسیار روان و درخشان آقای مهدی هاشمی در نقش برادرم حشمت هم اشاره کنم. می‌خواهم بگویم در تمام طول مدت زندگی‌ام هر کار خوبی را که تلویزیون به من پیشنهاد کرده مثل مختارنامه، خانه ما، کلاه پهلوی، همسایه‌ها و کارهایی که با تهیه‌کنندگی آقای مجید اوجی تولید شده، با دقت و وسواس پذیرفته‌ام و تلاش کردم بهترین بازی را ارائه دهم و هرگز کم‌فروشی نکردم.

با توجه به همکاری خوبتان با حسن فتحی، چرا در سریال شهرزاد او حضور ندارید؟

اتفاقا در مهمانی جشن حافظ دیداری با آقای فتحی و تهیه‌کننده کار داشتیم که به صورت ضمنی پیشنهاد بازی در این سریال را به من دادند و زمزمه‌هایی بود که نقش اصلی سریال را که الان مردانه است و حالت نوعی پدرخوانده را دارد، یک زن بازی کند، اما دوستان چون می‌دانستند در سفرم، خیلی جدی این پیشنهاد را مطرح نکردند.

یعنی اگر بازی می‌کردید، یک مادرخوانده ایرانی را می‌دیدیم؟

(می‌خندد) نمی‌دانم، شاید. راستش حرفش بود، ولی تغییری صورت نگرفت. من و آقای فتحی سر لوکیشن کلاه پهلوی در شهرک سینمایی غزالی دیداری باهم داشتیم و خاطرات سریال‌های میوه ممنوعه و اشک‌ها و لبخندها را مرور کردیم. بیراه نیست اگر بگویم شهرک سینمایی غزالی، خانه اول من است و خانه خودم، خانه دومم. چراکه من برخی از مهم‌ترین سال‌های عمرم را هنگام بازی در فیلم و سریال‌های مختلف اینجا سپری کرده‌ام. مختارنامه، کلاه پهلوی، اشک‌ها و لبخندها، آهوی پیشونی سفید، همچون سرو و اخیرا معمای شاه. هیچ کس به اندازه من در ۱۵ سال گذشته در شهرک غزالی زندگی نکرده است.

پس فکر کنم الان کلید آنجا دست شماست!

(می‌خندد) باور کنید عمری را با این جغرافیا زندگی کردم. من رشد درخت‌های شهرک را به چشم دیده‌ام، اما وقتی از جلوی دکورهای یوسف پیامبر، مختارنامه، همچون سرو و کارهای دیگر عبور می‌کنم و می‌بینم هیچ تلاشی برای حفظ آنها صورت نمی‌گیرد و یکی یکی نابود می‌شوند و از بین می‌روند، افسوس می‌خورم، دلم می‌گیرد و اشک در چشمانم حلقه می‌زند. برای ساخت همه اینها زحمت‌های فراوانی صورت گرفته و بودجه‌های زیادی خرج شده، اما هیچ فکری برای حفظ این دکورها نمی‌شود و بودجه‌ها حیف و میل می‌شود.

لزوم حفظ دکورها

در حالی که در همه دنیا دکور فیلم و سریال‌های مشهور و محبوبشان را حفظ می‌کنند.

بله، وقتی من به استودیوی یونیورسال آمریکا می‌روم، می‌بینم بیشترین درآمد و بودجه آنها از بازدیدکنندگانی است که در صف‌های طویل مشتاقانه انتظار می‌کشند تا رود نیل فیلم ده فرمان و لوکیشن فیلم‌های هیچکاک، بر باد رفته و ترمیناتور را ببینند. با یک برنامه‌ریزی درست، برای حفظ آن دکورها هزینه می‌شود و چند برابر آن هم درآمدزایی صورت می‌گیرد، اما من دلم می‌سوزد که دکورهای بازحمت درست شده ما نه‌تنها به درآمدزایی نمی‌رسد، بلکه با بی‌اعتنایی کامل روز به روز خراب‌تر از قبل می‌شود.

الان بازدید از شهرک سینمایی غزالی به بدترین شکل ممکن انجام می‌شود، چای و حتی آبی برای نوشیدن نیست و جایی برای استراحت بازدیدکننده‌ها وجود ندارد. دریغ از وسایل سرمایشی و گرمایشی و یک سرویس بهداشتی مناسب.

مردم می‌آیند و بدون این که راهنمایی با دانش سینمایی وجود داشته باشد و آنها را هدایت کند، خودشان در گرد و خاک می‌روند شهرک ویران شده را می‌بینند و برمی‌گردند. دلم می‌خواهد واقعا اینها را بنویسید که اگر ننویسید من دلم می‌شکند که چرا پس باهم حرف می‌زنیم. قصدم بی‌احترامی به کسی نیست، فقط دارم برای آبادی خانه اصلی‌ام پیشنهاد می‌دهم. برای ‌ کار آقای ورزی (معمای شاه) میدان منیریه تهران قدیم را به بهترین شکل ساخته‌اند و برای سربازان متفقین، روسی، هندی و آمریکایی لباس‌های بسیار خوبی دوخته شده، اما به محض این که کات نهایی داده می‌شود، می‌دانم که هیچ اثری از نگهداری و حفظ این دکور و لباس‌ها و تعهد نسبت به آنها وجود ندارد.

در کارنامه‌تان چند کارگردانی تئاتر هم به چشم می‌خورد. هیچ وقت دیگر به کارگردانی فکر نکردید؟

همیشه به کارگردانی فکر می‌کنم، اما مسئولیتی که یک کارگردان در مملکت ما دارد، به حدی خطیر و سخت است و به حدی با خط قرمزها سروکار دارد که آدم فکر می‌کند، کارگردان عمله کار است. یعنی گاهی شرایط طوری است که خود کارگردان باید آجر جابه‌جا کند یا بیل بردارد جلوی پای بازیگر را بکند. بنابراین من با این تن علیلم از عهده‌اش برنمی‌آیم و با این مشکلات و دشواری‌ها جرات نمی‌کنم دست به کارگردانی بزنم.

هنوز هم تدریس می‌کنید؟

خیلی دلم می‌خواهد، اما در یک سال گذشته به دلیل مشغله کاری نتوانستم هیچ تدریسی داشته باشم.

پیشنهاد شما برای علاقه‌مندان بازیگری چیست؟

یا درس این رشته را در دانشگاه بخوانند یا دوره‌های بازیگری را در آموزشگاه‌های معتبر طی کنند. اگر علاقه‌مندان جوان بدون شرکت در این کلاس‌ها بخواهند بازیگر شوند، ورودشان به عرصه سینما خوش‌خیالی خواهد بود.

و به همان اندازه خروجشان از دنیای سینما آسان‌تر خواهد بود.

بله، این نوع ورودها خوش‌خیالی زودگذر است ونمی‌تواند پایدار باشد. بدون ثبات هم کسی نمی‌تواند استعدادهایش را کشف کند. اگر هر علاقه‌مندی بداند از کجا شروع کند و چگونه کار مورد علاقه‌اش را به طور آکادمیک دنبال کند، موفق‌تر خواهد بود.

الان چند وقت یکبار به زادگاهتان شیراز می‌روید؟

من اخیرا به شیراز رفتم تا سری به خانواده و مزار مادرم بزنم.

چه چیز شیراز را بیشتر از همه دوست دارید؟

همه چیز شیراز را. خیلی دلم می‌خواهد اگر فرصتی شود و بچه‌هایم هر کدام راه زندگی‌شان را پیدا کنند و سر و سامان بگیرند، به شیراز بروم و در کنار خواهرم زندگی کنم.

شعری از حافظ یا سعدی هست که آن را دوست داشته باشید و همیشه بخوانید؟

بله، این شعر حافظ را دوست دارم و می‌خوانم: هر کو نکند فهمی زین کلک خیال‌انگیز‌‌/‌‌ نقش‌اش به حرام ار خود صورتگر چین باشد. واقعا هر کسی نخواهد در این مُلکی که ما زندگی می‌کنیم، فهم و شعوری را به کار ببرد و عظمت این آب و خاک را درک نکند، نقش‌اش به حرام است.

سفری به کودکی

یک عکس جالب و سیاه و سفید از کودکی‌تان در صفحه ویکی‌پدیای شما وجود دارد که پیراهنی تیره با یقه سفید پوشیده‌اید. لحظه ثبت این عکس را به یاد دارید؟

بله، عکسی است که برای ثبت‌نام کلاس اول گرفتم.

گوهر خیراندیش

کجا گرفته شده؟

خواهرم مرا به عکاسی مهتاب در شیراز برد تا این عکس را بگیرم. کمی بعدتر هم درسم را در مدرسه هاتف شیراز شروع کردم.

نگاهتان به خارج از کادر حالت جالبی دارد.

داشتم با چشم‌هایم خواهرم را دنبال می‌کردم که ببینم، جایم خوب است یا بد.

آن نگاه ساده، الان قابل تفسیر است، آن موقع فکر می‌کردید مشهور و محبوب شوید؟

نه، ولی بچه‌ای بودم که موقع بازی با بچه‌های همسن و سال خودم همیشه دوست داشتم مدیر مدرسه، پرستار یا مادر بچه‌ها باشم. حتی گاهی نقش پدر بچه‌ها را بازی می‌کردم! مادرم می‌گفت از بچگی نمایش بازی می‌کردی و احساس می‌کردی باید بچه‌ها را کارگردانی کنی. وقتی هم نقش‌ها را تقسیم می‌کردی‌ نقش پرستار و مادر را برای خودت کنار می‌گذاشتی.

بیشتر نقش لیدر و افراد پرقدرت را بازی می‌کردید.

دقیقا. الان حتی یادم است که وقتی نقش معلم را بازی می‌کردم، دقیقا کجای باغچه خانه می‌نشستم. کلاس دوم ابتدایی بودم. از چهار سالگی و حتی سه سالگی‌ام را به خاطر دارم. اول دبستان که بودم صبح‌ها شیرها را در ظرف‌های بزرگی می‌جوشاندند و به بچه‌ها می‌دادند که من فرار می‌کردم که نخورم یا موقع واکسن الکی گریه می‌کردم و جای واکسن را می‌مالیدم تا فکر کنند من واکسن زده‌ام!

به روایت یک بازیگر شیرازی

یادی از اسماعیل‌خانی

مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی ـ همسر‌ گوهر خیراندیش ـ هر وقت با من کار می‌کرد، می‌گفت از طرف گوهر خیالم راحت است. به دوستان می‌گفت فکر نکنید ‌ چون همسرم است او را تائید می‌کنم. من همیشه جایگاه خودم را می‌دانستم و سعی می‌کردم کارم را به بهترین شکل انجام دهم تا حرف و حدیثی نباشد، ضمن این‌که کارگردانی و بازیگردانی جمشید، واقعا خوب ، دقیق و هوشمندانه بود. او در اصفهان، شیراز و تهران شاگردهای بسیار زیادی تربیت ‌ و نمایش‌های خیابانی، صحنه‌ای و استودیوی موفقی را با آنها اجرا کرد.

گوهر خیراندیش

درباره ایران برگر و رخ دیوانه

نقشم در فیلم «ایران برگر »را دوست داشتم و همکاری خیلی خوبی را با آقای مسعود جعفری جوزانی تجربه کردم. خوشبختانه فیلم با استقبال مردم مواجه شد و فروش خیلی خوبی هم داشت. فیلم رخ دیوانه را هم با این‌که نقش خیلی کوتاهی در آن داشتم، به خاطر دوستی با خانم بیتا منصوری، تهیه‌کننده و آقای ابوالحسن داوودی (کارگردان) پذیرفتم. نقش کوتاهی هم در فیلم آماده اکران «شیفت شب» خانم نیکی کریمی دارم به دلیل قولی که قبلا به ایشان داده بودم، در فیلمش حضور داشتم. همیشه دوست دارم در کنار جوان‌ها باشم. شنیده‌ام، فیلم نقش و نگار (علی عطشانی) هم که در آن بازی می‌کنم، با رایزنی‌های انجام شده بزودی اکران خواهد شد.

تبعات تصادف

از همان زمان جشنواره، متوجه نظرات مثبت مردم درباره نقشم در «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» شدم. خودم هم این فیلم را بسیار دوست دارم، هرچند تصادف بدی سرصحنه کار داشتم و آسیب بسیار شدیدی دیدم، به طوری که هنوز عواقبش را تحمل می‌کنم. شکستن سه مهره از ستون فقرات و شکافتن سر و شکستن ترقوه‌ام و سوراخ شدن ریه‌ام و آسیب‌دیدگی زانو از آسیب‌های آن تصادف بود که مشکلاتش هنوز ادامه دارد. هرچند با جوایز و تحسین‌های مردم این دردها را فراموش می‌کنم.

طوبای معمای شاه

در سریال« معمای شاه »به کارگردانی آقای محمدرضا ورزی، نقش طوبی همسر دکتر وزیری را بازی می‌کنم. آقای سعید نیکپور نقش دکتر، آقای امیریل ارجمند نقش پسرم، دخترم آزاده اسماعیل‌خانی نقش دخترم و آقای یوسف صیادی هم نقش پسرخوانده‌ام را بازی می‌کنند. جز این دوستان، بازیگران دیگری چون آقایان جمشید مشایخی، والی، شریفی‌نیا، رسول نجفیان و خانم نرگس محمدی هم در بخش‌های مختلف این کار حضور دارند که همکاری خوب و جذابی با هم داشتیم و می‌دانم که مردم هم این کار را دوست خواهند داشت.

گوهر خیراندیش تئاتر
تئاتر: کلر زاخاناسیان‌‌/‌‌ ملاقات بانوی سالخورده

خیراندیش فعالیت بازیگری‌اش را از تئاتر شیراز شروع کرد و بعدتر استعدادش را در تئاتر حرفه‌ای تهران نشان داد. سال‌ها خاک صحنه خورد و در هنر نمایش ورزیده شد. بازی در نمایش‌هایی چون خاک، چشم در برابر چشم، (جمشید اسماعیل‌خانی)، چرخه آتش (سیاوش طهمورث)، شهر بیدار (حبیب دهقان‌نسب)، رستم و سهراب (حمید مظفری) و عروسی خون (علی رفیعی) و بسیاری از آثار تئاتری دیگر، از او بازیگری همه‌فن حریف ساخت و پشتوانه خوبی برای نقش‌آفرینی‌های متنوعش در تلویزیون و سینمای سال‌های بعد شد.

او در سال‌های فعالیت در تئاتر فقط به عنوان بازیگر کار نمی‌کرد و چند نمایش را هم در مقام کارگردان روی صحنه برد که توکایی در قفس، ماهی سیاه کوچولو، خورشید خانوم و حسنک کجایی از آن جمله است، اما یکی از بهترین نقش‌های کل کارنامه خیراندیش به ملاقات بانوی سالخورده در سال ۸۶ مربوط می‌شود که تا اینجا آخرین حضور صحنه‌ای اوست.

او در این نمایش که آخرین کارگردانی حمید سمندریان هم بود، نقش زنی میلیاردر و پرقدرت به نام کلر زاخاناسیان را بازی می‌کند که پس از سال‌ها به زادگاهش برمی‌گردد. شهری که زمانی پررونق بوده، اما حالا به وضع اسفناکی فقیر و بی‌چیز است. کلر حاضر می‌شود به شهر کمک کند، به شرطی که از کسی که در گذشته‌ای دور به او خیانت کرده، انتقام بگیرد. بازی مقتدرانه خیراندیش در این نقش هنوز در ذهن تماشاگرانی که این کار را دیده‌اند، مانده است.

البته بازی او با نقش‌آفرینی کمتر دیده شده و مسلط زنده‌یاد جمیله شیخی در همین نقش در اجرای سال ‌۵۱ ـ آن هم به کارگردانی سمندریان ـ هم مقایسه می‌شد. با این حال خیراندیش موفق می‌شود این نقش سخت را از فیلتر شیوه شخصی‌اش در بازیگری عبور دهد و شخصیت را از آن خود کند.

گوهر خیراندیش

تلویزیون: شمسی پلنگ‌‌/‌‌ اشک‌ها و لبخندها

دستی در زندان زنان، دمپایی را جلوی پای زنی جفت می‌کند و دیگری می‌گوید: برای خلاصی همه زندانی‌ها صلوات! همان‌طور که همه زنان صلوات می‌فرستند، دوربین بالا می‌آید و ما زن مقتدری را می‌بینیم که هیبتی مردانه دارد و کلاهی بر سر گذاشته و کاپشن چرمی قهوه‌ای پوشیده است. همین طور که زنجیری را در دست می‌چرخاند، همه به او احترام می‌گذارند. نوع راه رفتن پهلوان‌گونه و لحن خشن و لاتی و صدای خش‌دار را پیش از این در هیچ شخصیت زن تلویزیونی ایران سراغ نداشتیم.

این زن که شمسی شالفروش نام دارد و به شمسی پلنگ مشهور است، پس از سال‌ها حبس کشیدن، می‌خواهد به مرخصی برود تا زندگی پسر خلافکار و سر به هوایش را سامان دهد و دختر برادر سینمادارش، حشمت شالفروش با بازی مهدی هاشمی را هم از او برای فرزندش خواستگاری کند. شمسی در نخستین لحظه حضورش در سریال، شمایل مقتدرانه‌ای از آنچه در ادامه از او خواهیم دید، ارائه می‌کند.

او در جمع زنان زندانی می‌گوید: یه کسی اگه حرفاش به دهنش نیومد، معلوم می‌شه، یکی این حرفا رو به گوشش خونده. مام این چند کلوم حرفو که دلمون به گوشمون خونده،بزنیم و بریم. اول و آخرش اینه که دارم پونزده روز می‌رم مرخصی، نگی به کسی! یه کارایی بیرون رو زمین مونده، باس برم راست و ریست کنم و برگردم، اما به این دل من برات شده که دیگه روی ماه هیچ کدومتونو نمی‌بینم. زت (عزت) زیاد!

خیراندیش با این‌که نقش‌های موفقی در تئاتر و سینما بازی کرده، اما بیراه نیست اگر بگوییم بیشتر محبوبیت خود را در تلویزیون به دست آورد. مهرآفرین مستشارنیا در کلاه پهلوی، زعفرون باجی در ستایش، ماهی اتابکی در همچون سرو، حنانه در مختارنامه و قدسی در میوه ممنوعه فقط برخی از نقش‌های به یادماندنی او در تلویزیون هستند. نکته بارز درباره خیراندیش، نقش‌آفرینی متفاوت اوست. از این‌رو، نقش شمسی پلنگ نه‌تنها در کارنامه او متفاوت است، بلکه در تلویزیون هم نظیر ندارد.

سینما‌: شهدخت فیروزکوهی/ آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

a6tuehvk

«این سر اگر همسر نداشت، این همه دردسر نداشت!» این یکی از جمله‌های مشهور آنونس فیلم همسر، ساخته مهدی فخیم‌زاده بود؛ فیلمی که در بستری کمدی و اجتماعی، رقابت حسادت‌وار مردی به همسرش را روایت می‌کند که دوست ندارد او را در موقعیت و جایگاه شغلی بالاتری نسبت به خودش ببیند. سال‌ها بعد از ساخت همسر، بهروز افخمی براساس رمان آذر، شهدخت، پرویز و دیگران نوشته همسرش مرجان شیرمحمدی فیلمی می‌سازد که یکی از بن‌مایه‌هایش هماوردی حسودانه است. پرویز دیوان‌بیگی ـ از قضا با بازی مهدی فخیم‌زاده ـ بازیگر مشهور، موفق و محبوبی است که بر اثر اتفاق پیش‌بینی‌نشده ساده‌ای، ناگهان همسر سال‌ها خانه‌دارش را در فیلمی به عنوان بازیگر مقابلش می‌بیند.

او که گمان نمی‌کند نقش همسرش در این فیلم چندان دیده شود و البته اصلا خوش ندارد این اتفاق بیفتد، با رخداد غیرمنتظره‌تری روبه‌رو می‌شود. بازی شهدخت بسیار مورد توجه مردم، منتقدان و داوران قرار می‌گیرد، به طوری که حتی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر را هم از آنِ خود می‌کند. پس از آن، همه به استعداد او پی می‌برند و نقش‌آفرینی‌ها و موفقیت‌های پیاپی شهدخت در بازیگری باعث می‌شود، پرویز به حاشیه رانده شود. بازی خوب خیراندیش در کنار بازی دوست‌داشتنی فخیم‌زاده، یکی از بهترین پاسکاری‌های سینمای ایران را رقم می‌زند.

خیراندیش با نقش‌آفرینی زیبایش که اینجا هم رگه‌های پررنگی از اقتدار دارد، نشان داد هنوز هم می‌تواند در صورت فیلمنامه و نقش جذاب در سینما، خروجی مناسب و چشمگیری ارائه دهد. رسم عاشق‌کشی ـ که به خاطرش برنده سیمرغ بهترین بازیگر شد ـ بانو، جنگجوی پیروز، نان، عشق و موتور۱۰۰۰ و دایره زنگی، برخی از بازی‌های خوب او در سینما هستند.

دکمه بازگشت به بالا